نامهء۲

 

سلام

سلام به تو که عزیز ترینی.سلام به تو که خستگی صدات دلمو میلرزونه.میخوام تا جایی که بتونم و شرایطم اجازه بده هر شب یه نامه برات بنویسم.

نمیدونم بیشتر از این دلم برات تنگ میشه یا نه ولی میدونم تا امروز که تقریبا سه سال از آشناییمون میگذره هیچ وقت انقدر دلم برات تنگ نشده بود.دلم میخواست پیشت بودم سرمو میذاشتم تو بغلت و یه دل سیر گریه میکردم.ولی نه.وقتی ببینمت دیگه گریه برای چی؟درسته به خاطر این اتفاق روزی صد بار یواشکی گریه میکنم.ولی وقتی پیش تو باشم آرامشم بیش از حد تصوره.

محمد دلم داره میترکه.این چه بلایی بود؟همش با خودم میگم این یه کابوسه.الان محمد منو از خواب بیدار میکنه.ولی هرچی منتظر میشم هیچ خبری از تو نیست.آخه خوابی در کار نیست که بخوام بیدار شم.توام که این روزا انقدر سرت شلوغه که وقت خواب نداری.چه برسه بخوای کسیو از خواب بیدار کنی.

دلم میخواست حتی شده واسه یه ساعت یا حتی کمتر ببینمش.تو نمیدونی من ندیده عاشقش بودم.از طرف من بهش بگو رفتنت زود بود.کاشکی دیده بودمش.با هر قطرهء اشکم از خدا میخوام که برگرده.ولی افسوس...

سر نمازم از خدا برات پایداری خواستم.از خدا خواستم مواظبت باشه تا وقتی که خودم بیام پیشت.لحظه شماری میکنم که برسم اونجا.چند روز دیگه بیشتر نمونده.کاش زودتر بگذره.

دوست دارم صبور من.خیلی مشکلات رو پشت سر گذاشتی.درسته که این از همش سنگین تره، ولی باید اینم بگذرونی مرد من.

دوست دارم با تمام قلبم.

نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه یکشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 14:11 http://bade-sahra.blogfa.com

سلام
من تو رو میشناسم ولی تو منو نمی شناسی
بهت تسلیت عرض میکنم امید وارم خدا به شماو محمد صبر عطا کنه

مردی که مرده بود یکشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 22:55 http://zendeh-be-goor.blogsky.com

این احساس های تو برای من خیلی آشناست.....حسی که یک روز همه چیز بود برام....امید بود و دلیل زندگی.....حالا همه چیز بز عکس شده....این احساس شده حسرت....شده ترمز....شده یه چیزی که فقط ته قلبم رو میسوزونه....شاید قانون باشه.....قانون اول نیوتن.....تعادل.....همین کلمه ی مرد من.....یه روز بزام امید بود و حالا.........

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد