نامهء ۶

 

در حال حاضر تماس با مشترک مورد نظر امکان پذیر نمیباشد!

خسته شدم از بس اینو شنیدم.یه لطفی کن بیا در دسترس عشق من.آخه دلم برات تنگ شده.

امروز منو بردن فشم که روحیم عوض شه!میگن افسرده شدی!آخه من کجا افسردگی کجا؟اونا نمیبینن وقتی با تو حرف میزنم چقدر شادم.نمیدونن تو تقویت روحیهء منی!خوب دیگه.هر چیزی نمیشه به هرکسی گفت.مگه نه؟ولی اینو میتونم به همه بگم که دوست دارم.امروز قطعی شد که بیایم اونجا.تولدمو اونجا پیش توام.خیلی مزه میده.با تمام اعضای خانواده و تو عضو به زودی جدید! خانواده.البته نه به این زودی.خودم میدونم شرایط چطوریه.

امروز خوب دقت کردم رستورانهای خوب اوشان رو ببینم که دفعهء بعد نریم فشم.اوشان دنج تر از فشمه.به خصوص رستورانی که ما امروز رفتیم.ولی یخ زدم.منم که سرمایی،کنار رودخونه.ولی اصلا به روی خودم نیوردم.آخه تو نبودی که دستم رو بگیری.

دیگه باید برم.آخه منتظر تماستم.

دوست دارم همیشگی من.

نظرات 4 + ارسال نظر
مردی که مرده بود پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:10 http://zendeh-be-goor.blogsky.com

سلام.....به هرحال دلمه میبنده.....به ترس هم کاری نداره......دلمه میبنده..........و خاطره ام هم جاری خواهد شد.....در رگهای زمان.....چون رودی خروشان....چون سیل گدازه ها.....چه اونایی که ازم نفرت دارند بخوان و چه نه.......
میتونی....

مردی که مرده بود پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:11 http://zendeh-be-goor.blogsky.com

دوست دارم بعد از خوندن اینجا هر دفعه بگم من یه مازوخیستم

مردی که مرده بود پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:44 http://zendeh-be-goor.blogsky.com

برای شما سو تفاهم شده.....الان اصلا حالم خوب نیست.....حدود ۴۵ ساعت هست که نخوابیدم.....مغزم راه نمیده......نمیدونم چی ه شما برخورده....ولی قصدی نبوده....باور کن

سارا پنج‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 23:35 http://errors.blogfa.com

رفتی ای اینک اما...
باز بر میگردی؟
چه تمنای محالی دارم!
خنده ام میگیرد...
اینک من اینجا
خاموش
و نادم
به هر آنچه که در توانم بود و نکردم
زندگی رو زندگی کن و لحظه ها رو دریاب طعم گس حسرت کام را زهر مار میکند...!
راستی گاهی همه دلتنگی رو با افسردگی اشتباه میگیرن!چه حماقتی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد