نامهء ۹

 

مرد من سلام

اول اینکه خیلی دوست دارم.دوم اینکه خیلی دلم برات تنگ شده.سوم اینکه ببخش منو.دست خودم نبود.خیلی سعی کردم کنترلش کنم ولی نشد.تا صداتو شنیدم بغضم ترکید.آخه تو وصدای تو کلید حل مشکلات منه.الان کلی آروم شدم.نمیدونم چرا اونطوری گریه میکردم.یعنی میدونم ولی اینم میدونم که نباید اعصاب تورو به هم بریزم.ولی خوب من که جز تو کسیو ندارم.

دلم میخواست پیشت بودم و کنارم بودی.دلم میخواد بیشتر از اینا بهت تکیه کنم و بیشتر از اینا تکیه گاهت باشم.امروز زیر آفتاب یک ساعت نشستم،داشتم تمرین میکردم.خیلی سخته.بمیرم برات که تو هر روز زیر آفتابی.کاشکی من هر لحظه همراهت بودم تا تو آفتاب برات سایه بون بشم.

من دارم لحظه شماری میکنم تا ۵شنبه که بیام اونجا.البته معلوم نیست کی میبینمت.ولی مهم اینه که میبینمت.

دیگه اون حرفو بهم نزن.نمیدونی چه حالی شدم وقتی شنیدم.اصلا توقع نداشتم بگی.ولی قول دادی نگی.

منم قول میدم که همیشه و همیشه باهات بمونم.تا وقتی که زندم و نفس میکشم.آخه نفسم به نفست بستس.

دوست دارم نفس من.

نظرات 2 + ارسال نظر
مردی که مرده بود یکشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:53 http://zendeh-be-goor.blogsky.com

اگه حتی بین ما فاصله یک نفسه....نفس من رو بگیر....برای یکی شدن اگه مرگ من بسه....نفس من رو بگیر....ای تو هم سقف عزیز....ای تو هم گریه ی من...گریه هم فاصله بود....گریه ی آخر تو...آخر بازی عشق....ختم این قایله بود

سعید دوشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 22:32 http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

نمی دونم با خوندن این نامه های پر احساس چی باید گفت. می دونی دلم خیلی میگیره می بینم شما دو تا از هم دورید ... پس آرزو می کنم این فاصله بینتون از بین بره و از کنار هم بودن لذت ببرید ...
قدر ثانیه ثانیه های این عشق رو هم بدونید ...

دلتون شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد