نامهء ۱۷

 

رفتنت باورم نمیشه.با اینکه همیشه از هم دوریم.ولی نمیتونم باور کنم انقدر کم موندی پیشم.

راستشو بخوای اومدنتم باور نکردم.اونم با اوضاع دیشبم.حالم خیلی بد بود.دلم میخواد چشامو ببندم ببینم کنارم نشستی.

خیلی دوست دارم.

از خدا میخوام که همیشه مواظبت باشه.شرایطت خیلی سخته ولی میدونم تو از پسش بر میای.

میپرستمت مرد من.

نظرات 5 + ارسال نظر
مردی که مرده بود چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:19 http://zendeh-be-goor.blogsky.com

مرد من من و صدا کن........
بی سر و صد ا آپ کردم........اما ترانه ام فریادی بود که کسی نمیشنودش انگار

توحید چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:47 http://niid.blogsky.com

خیلی خوبه که با اینکه از محمد انتظار داشتی پیشت بمونه ولی شرایطشو درک میکنی

خزان نوشت چهارشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 16:00 http://chayesabz.blogsky.com/

پرستش؟ دوست داشتن به نظر من ارزشمند تره!

سارا جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:15 http://eshgh-e-noghreie.blogsky.com

سلام
مرسی از حضور سبزت.
خیلی متاسفم باسه اتفاق ناگواری که باسه آقا محمد افتاده.
مرسی از لطفت.از اینکه هم دیگه رو دیدید خیلی خوشحال شدم باسه ما هم(من و داداشی ماهم) دعا کنید که هر چه زوتر هم دیگه رو از نزدیک ببینیم.
آپیدم خوشحال می شم سر بزنی.
آرزومند آرزوهایتان
سبز باشید
**********************************************سارا********************

مرجان جمعه 25 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 19:54 http://anemone.blogsky.com

سلام مام ونوسیه گلم
پس لااقل این چیزایی رو که واسه محمد جان می نویسی ، یا واسش اس ام اس کن یا پشته خطه تلفن براش بخون . ببین چی جوابت میده (چشمک)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد