نامهء ۲۵

 نامه هر دوتامون

..........................

ای تنها هم آغوش من

بیا که احساسم را برایت

دست نخورده نگه داشته ام و

جسمم را به لذت بوسه ای نفروخته ام

بیا که میخواهم وقتی دستانت را به روی احساسم میگذاری

از فرط لذت

قطره های اشک بر گونه هایت بدرخشد

میخواهم با اشکهایت بر تمام احساسم بوسه زنی

میخواهم اشکهایت تمام روحم را خیس کنند

بیا که سالهاست

سر به دیوار نهاده ام

بیا ای تنها هم آغوش من

بیا...

..........

..........

............

................................................................

بالا رو تو نوشتی اینم تو گفتی و من نوشتم

......................................................

تو نیستی که ببینی چگونه پیچیده است طنین شعر نگاه تو در ترانه من

تو نیستی که ببینی چگونه میگردد نسیم روح تو در باغ بی جوانه من

چه نیمه شب ها کز پارهای ابر سپید

به روح لوح سپهر

تو را چنان که دلم خواسته ست ساخته ام

چه نیمه شب ها وقتی که ابر بازیگر

هزار چهره به هر لحظه می کند تصویر

به چشم به هم زدنی

میان ان همه صورت تو را شناخته ام

به خواب می ماند

تنها به خواب می ماند

چراغ

ایینه

دیوار

بی تو غمگینند

تو نیستی که ببینی

چگونه با دیوار

به مهربانی یک دوست از تو می گویم

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار جواب  می شنوم

تو نیستی که ببینی

چگونه دور از تو

به روی هرچه در این خانه است

غبار سربی اندوه بال گسترده است

تو نیستی که ببینی

دل رمیده من

به جز تو !

یاد همه چیز را رها کرده ست

غروب های غروب

در این رواق نیاز

پرنده ساکت و غمگین

ستاره بیمار است

در چشم خسته من

در این امید عبث

دو شمع نیمه جان همیشه بیدار است

تو نیستی که ببینی..!!!!

.........................................................

دوست دارم

فردا پیشتم خیلی دوست دارم خیلی بیشتر از همه چیزو همه کس

دوست دارم

د.و.س.ت.د.ا.ر.م یه دیونه که دیونته

نظرات 5 + ارسال نظر
غریب آشنا یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 18:16

انشاالله خوشبخت باشین وبشین

همین.
بای.........

سلام
باز هم ما و باز هم غریب آشنا.نمیدونم چی باید بگم.فقط میگم به بلاگ ما خوش اومدی و ممنون از آرزوی خوبت.خودت رو معرفی نکردی،شاید همینجوری بهتره.پس ما هم برات آرزوی خوشبختی میکنیم.خوش باشی.

نازنین مریم چهارشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:12

سلام
*************************
چقدر قالب وبلاگتون زشته هی هی هی
حیف این رابطه ی انسانی که چنین شد که خودت میدانی

علی جمعه 19 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 13:39 http://www.alitoope.blogsky.com

سلام مر۳۰ که به ما سر زدی بازم از این کارا بکن...

سعید جمعه 19 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 22:10 http://mastaneh.blogsky.com

سلام ...

خیلی زیبا بود ... فکر کنم یکم دیگه اینجوری پیش بره جفتتون ازون نویسنده هایی بشید که رویایی و پر از آرایه های ادبی می نویسن! یاد دانشکده ادبیات افتادم ...

در کل منکه آرزویی ندارم جز اینکه یه روز برسه و بهم بگید دیگه با خیال راحت کنار همید ...

دلتون شاد ...

غریب اشنا سه‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 19:12

حیف تو بود حیف تو بود ای گل من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد