نامه به خدا....

سلام

سلام به همه دوستای گلم

من محمد هستم

این دفعه میخوام یه متن بزارم که خودم نوشتم و اسکن کردم که حرف دل خودمو عشقمه

بخونینو شمام با خدا حرفاتونو بزننین ما که زدیم خلاص

شمام بگین

اینم خط خودمه نگین چقدر بد خطه

Hello GOD

 

نظرات 11 + ارسال نظر
خدا دوشنبه 23 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 02:46

سلام محمد جان
نامه تو خوندم خیلی خوشحال شدم دیدم هنوز بنده ای هست که خالصانه باهام حرف بزنه

زیبا مینویسی عزیز دلم من همین دور و برتم یه خورده دقت کنی احساسم میکنی

همیشه هستم و همیشه عاشقانه بهت کمک میکنم ....
مواظب خودت باش

خدا

راحیل دوشنبه 23 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:40

سلام محمد جان

خدا همیشه پناه بی پنا هاست و من مطمئنم صداتو شنیده و بهت کمک میکنه تا به خواسته هات برسی اون صلاح مارو بهتر میدونه منم وقتی عاشق شدم از خدا خواستم کمکم کنه و اون کمکم کرد با وجود تمام مخالفتا من به اون چیزی که خواستم رسیدم همیشه فکر میکنم ما یه بار بیشتر به این دنیا نمیایم ما خودمون مسئول زندگیمون هستیم پس باید اون طوری زندگی کنیم که میخوایم به خدا توکل کن همه چیز درست میشه.................
خوشبخت باشین و نا امید نشین.


من دوشنبه 23 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 21:02 http://mymadhouse.blogsky.com

اه تو هم از این کارها بلدی بکنی؟
یکی رو میشناسم که نامه هاشو حتی پست هم می کرد!
منتها نمی دونم چرا تمام نامه هایی رو که برای خدا نوشته بود برای من پست می کرد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نیکو سه‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 10:13

سلام خوبین شما چه خطتت قشنگ شده

سمانه شنبه 28 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 19:36

یه روزایی اینقد شادم که اصلا یادم نمیاد این شادیا رو کی داده هیچ وقت هم به خاطرشون ازش تشکر نمی کنم.وقتی همه اطرافم هستن وبه شدت احساس خوشبختی می کنم ...اصلا به ابن فکر نمی کنم یکی اون بالا هست که تنهای تنهاست درسته که به بودن من یا هیچ کس دیگه نیازی نداره اما تنهاست درسته که از تنهاییش غمگین نمیشه اما تنهاست..بعد یه روزی که خودم تنها میشم همه میرن همه دیوارا رو سرم آوار میشن نتیجه همه کارایی که کردم رو میبینم و بذر اعمالی که کاشتم یه میوه گندیده میده و برام کلی دردسر درست میکنه ..روزی که نزدیکترینا اینقد دور میشن و رنگ عوض میکنن که حس میکنی هیچ وقت نمی شناختیشون و الان تازه داری می شناسی و میبینی که کی هستن..یاد اونی مییفتم که فقط تو بدبختیا و تنهاییا یادش میفتیم با کمال پررویی میریم سراغش بهش نامه می نویسم فکس میزنیم تلفن می کنیم مدرن تر که میشه دنیا بهش ای میل میدیم...اونم یه لبخند کوچولو میزنه و دنیا شکل لبخندش میشه و اثر کارای زشت مثل آخرین برفای زمستون با خورشید محبتش آب میشه ... دنیایی که تنگ و کوچیک و غیر قابل تحمل بود دوست داشتنی و قشنک و بزرگ میشه بعد دوباره همه اون کسایی که یه روز رفته بودن دوباره میانو باز ما یادمون میره که اون بالاها یکی هست که تنهاست با ابنکه نیازی به بودن ما نداره.........اون همیشه هست منتظره که ما بریم سراغش...چقدر خوبه ما هم مثل یه دوست خوب همیشه سراغش بریم نه فقط روزای سخت..و یادمون باشه که اون یه چیزای قشنگی به همه ما داده مثل...صبر و امید ...


شاد باشی
پسر خاله و عشقتون بهت تبریک میگم(کمی با تاخیر)..به هر دوتون
از خدا بهترین روزا و براتون آرزو میکنم و همینطور صبر تو سختیا..همیشه آرزوی عاقبت به خیری برای هممون کردم و می کنم

نیکو(دختر خاله) یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:25

سلام میبینم که جمع همگی اینجا جمع شده و فقط صفا یاسی موندنه ....
قالب قبلی خیلی قشنگ تر بود

سمانه یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 11:45

آره نیک همه هستن مگه اینجا جمع بشیم از روزایی که دور هم جمع می شدیم خیلی گذشته...زندگیه دیگه...دفعه دیگه که اومدی چای هم بیار به بچه ها هم بگو بیان مثل قدیما بشینیم پچ پچ کنیم ...غیبت کنیمD: ور بزنیم سوژه پیدا کنیم رو این و اون اسم بذاریم...راستی اون ه رو از آخر کلمه ها بردار ..چرا اینجوری شدیم...شاید خیلی خودخواه شدیم..شاید زندگی یعنی همین ...نمی دونم....بشین درساتو بخون اینقد هم نرو سایت دانشگاه ...امتحان ازن می گیرم کمتر ۲۰ بگیری کتک می خوری...مگه اینکه رشوه بدی

صفا یکشنبه 29 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 19:15 http://www.setare20062000.blogfa.com

هااااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟؟ یکی اسمم رو آورد ظاهر شدم.....
کی گفته من اینجا نمیام ها؟ من هر روز از راه مدرسه میام سر و گوش آب مبدم ناراحت نباشین....
تازه اینقدر هم مزاحم نشین شماها برو بچ عزیز ممکنه ممد جان آدرس لوگو رو عوض کنه هههه ... اگه من جاش بود همین کارو میکردم...لوووووووووول
فعلا...

سمانه دوشنبه 30 مهر‌ماه سال 1386 ساعت 16:11

داری درساتو می خونی هاااااااااااااااا..........صفا می کشمت....که هر روز از راه مدرسه ................باشه باشهههههههه چشمو و چالم روشن

نیکو سه‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 15:37

سلام سلام منم اومدم
صفا گلی چشممان به جمالتان چراغانی شد اه اگر به انجا بییایم
از فراق یار چشمهایمان هفلشت میبینند میدانم که دوستم داری
ما بیشتر
کاش می امدی...

صفا شنبه 5 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 13:19 http://www.setare20062000.blogfa.com

سلام...
اول وایسین جواب این سمانه رو بدم: شوخی کردم آبجی تو چرا اینقدر جدی گرفتی؟
....
سلام ممد(محمد) و ونوس اگه (درست گفته باشم)....
ممد خوبی؟ من خوبم.... میگذره.... از حال بقیه هیچی نپرس ههه به قول بچه ها ۱۰۰ سال اولش سخته...۱۰۰ سال بعدی همه چیز درست میشه نگران نباش....... خیلی جالبه ها نه؟....من فکر کردم بیای تو وبلاگم یه فحشی بهم بدی بگی سرم به کار خودم باشه.... بی خیال. خوشحال شدم
تو حال وهوا ی خودتون باشید اتفاقا بهتره...
مراقب خودتون باشید...
فعلا.. تا پست بعدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد