نامه به بابا(محمد)

 

سلام بابا

این چند روز خیلی دلتنگتم.بیشتر از همیشه کمبودتو حس کردم تو زندگیم.تازه دارم میفهمم یتیم بودن یعنی چی.

این چند روز هر دفعه که تلفنم زنگ میخوره منتظر صدای توام از پشت تلفن.دلم خیلی گرفته.قرارمون این نبود بابا.چاکرتیم به مولا.

این چند وقت همش صدات تو گوشمه.دارم از زور دلتنگی دیوونه میشم.بیا ببین مردم دارن چی میگن.میگن ممد هیچ کسو نداره.بیا بگو ممد تورو داره.چاکرتیم بابا.

میدونم خسته‌ای مثل همیشه.بیشتر از این خستت نمیکنم.یه شعر برات میخونم.

بگیر بخواب بابا......

پدر تو نیستی که ببینی

چگونه عطر تو در عمق لحظه‌ها جاریست

چگونه عکس تو در برق شیشه‌ها پیداست

چگونه جای تو در جان زندگی سبز است....

 

نظرات 9 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:35

سلام عزیزم
خوش اومدی
قسمت بعدی قصه مون رو نوشتم.
اگه اجازه بدی آرشیوت رو بخونم بعد نظر بدم

مستانه پنج‌شنبه 18 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:36 http://baadbadak.blogsky.com/

اون کامنت قبلیه مال من بود

خانومی جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:02 http://eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

سلام ممنون از حضورت
هنوز ارشیوتو نخوندم میخونم و میام پیشت
بازم اون طرفا بیا خوشحال میشم

خانومی جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:17 http://www.khoneye-ma.blogfa.com

محمد ؟ بابا؟!
من گیج شدم !!!
مگه چه اتفاقی افتاده؟!!!

خانومی جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 02:53 http://www.khoneye-ma.blogfa.com

آهان ! حالا متوجه شدم .....
اول اینکه تسلیت می گم به جفتتون
کاملا درکتون می کنم و می دونم چه درد بزرگ و سختیه ....
من این جور مواقع فقط برای بابام دعا می کنم تا خودم آروم تر شم
خدا بیامرزشون .....

خانومی جمعه 19 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 14:49 http://www.eshgh-bazi-asemoooon.blogsky.com/

سلام
متاسفم
خیلی ناراحت شدم
نبود هر کدوم از اعضای خانواده واقعا سخته ...

بابایی شنبه 20 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 09:09 http://9maho9roz.blogsky.com/

سلام... چه وبلاگ قشنگی داری... چه عکسای نازی هست... من کامنت هارو که میخوندم متوجه شدم که بابایی شما فوت کرده... خدا بیامرزدش ... امیدوارم که همیشه یادش از یادت نره... همیشه شاد باشید.

نیکو چهارشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1386 ساعت 12:58

دلم گرفته است

صفا شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 20:06

سلام محمد و ونوس عزیز سال نو رو به هر دوتون تبریک میگم امیدوارم سال خوبی داشته باشید ...
محمد من اون شب خواب دیدم همه چییییییییییی درست شده خواب دیدم بابات زنده شده توی خواب بغلش کردم و بوسش میکردم ....ولش نمیکردم اینقدر خواب خودم و باور کردم صبح که بیدار شدم شماره بابات و رفتم ......خیلی برام سخت بود ...خیلیییییی ُ نه تو تنها نیستی این همه ستاره پس مال کیه؟؟
نمیدونم چی بگم قدرت بیانم ضعیفه تصمیم گرفته بودم دیگه توی وبلاگتون نظر ندم حتی نیام ببینمش بعد از چند وقت که اومدم این متنت خیلی متاثرم کرد...
هر دو تون و دوست دارم
یا حق.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد