روزهای آشفتهء من...

 

سلام 

بعضی اوقات انقدر آشفته میشم که دلم میخواد بذارم برم.کجا؟نمیدونم.ولی احساسی که بدون محمد حتی تو خیالاتم سراغم میاد دیوونم میکنه. 

این روزا از همون روزاییه که اگر محمد نبود ترجیح میدادم حداقل اینجا نباشم.دلتنگی برای خانواده از یک طرف٫وابستگی به محیط تهران از طرف دیگه منو سخت سرگردون کرده.دلم برای پدرم تنگ شده.

فقط با محمد دوام میارم.خیلی چیزا باعث فشار روحیم میشه.انقدر که اکثر مواقع با کوچکترین بهانه گریه میکنم.که بازم محمد آرامبخش روحم میشه. 

گاهی فکر میکنم یعنی این روزا تموم میشن؟؟؟؟؟ 

  

نظرات 3 + ارسال نظر
آریا جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:16 http://hobout.blogsky.com/

خوش به حال این محمد و بد به حالش!!
وابستگی چیز خوبی نیست

sتaرe مینویسد... جمعه 15 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:04 http://queen-of.blogfa.com/

نباید وابسته شی
منم معنی وابستگی به یه عزیزو میفهمم
اما خب..میلاد چرا فوت کرد/؟

زی زی دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:45 http://zendeganie-ma.blogfa.com

سلام
وبلاگ دوتایی خوشگلی دارید.
ولی آخر پستاتون بنویسید که کی مطلب رو گذاشته.
من با اجازه بزرگترا لینکتون کردم اگه شما هم دوست داشتید پیشمون بیاید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد