کودک درون من...


این روزا میگذره ولی سخت شد یک کم،بعضی حرفها اونقدر آدم رو میسوزونه که فکرشم نمیکنی.آدم ها انقدر نسبت به هم بی تفاوت شدن که خیلی راحت خیلی چیزا به هم دیگه میگن.دلم میخواد همونطور که روزای خوبمو ثبت کردم تا یادم بمونه دیشب رو هم بنویسم تا یادم باشه هر کاریو به موقع خودش انجام بدم.تا یادم باشه آدما چه رنگی و چه شکلین و چه شکلی خودشونو نشون میدن.یادم باشه من رو چقدر میخوان تا منم بیخودی واسه کسی تب نکنم!

من هیچ وقت آدمی نبودم که اینجور چیزا تو ذهنم بمونه،ولی ماجرای دیشب از فکرم بیرون نمیره. 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد