نامهء ۱

 

خیلی خستم.از گریه دیگه چشمام باز نمیشه.امشب تو مهمونی ازم میپرسیدن مریض شدی؟منم فقط لبخند میزدم.آخه به کی بگم ناراحتی تو از همه چیز برام سخت تره؟به کی بگم وقتی یاد اون لحظه میفتم که پشت تلفن بهم اون خبرو دادی انگار دنیا رو سرم خراب میشه.اگر الان پای کامپیوتر نشستم فقط به این خاطره که بیدار باشم شاید تماس بگیری.با اینکه میدونم خسته تر از اونی هستی که بتونی نصف شب پای تلفن باشی.ولی انقدر دلم هواتو کرده و دلم میخواد باهات حرف بزنم که بیخود به خودم امید میدم.دلم میخواست کنارت بودم.دلم میخواست همراهت بار زندگیتو به دوش میکشیدم.میدونم.شرایط بدی رو میگذرونی.از دست دادن یه عزیز درد کمی نیست.منم به اینکه دو ساعت یه بار حتی شده چند ثانیه صداتو بشنوم راضیم.

دلم هواتو کرده محمد.دلم میخواست مثل اون شبا یواشکی تا صبح تلفنی حرف میزدیم.ولی دیگه وظایف تو بیشتر از اونی شده که بشه شب رو تا صبح پای تلفن نشست.

دوست دارم و میدونم دوسم داری.پس تو سختیا نمیشکنم و میمونم.میمونم تا همه بدونن چقدر برام مهمی.

دوست دارم بیشتر از همیشه.