نامهء۵

 

یه روز دیگه گذشت.

سلام.سلام به چشمای تو که با وجود این همه فاصله خورشید روزای من هستن.امروز همه حرفامو بهت گفتم.بهت گفتم چقدر دوست دارم.اولین تماس امروزت انگار خون به رگهام آورد.با اینکه تا از تخت بیام بیرون سرم محکم خورد به شوفاژ،ولی وقتی صداتو شنیدم دردم یادم رفت.هیچ فکرشو نمیکردم تو باشی.

با اینکه میدونم اگر بیام اونجا نمیتونم زیاد ببینمت ولی وقتی داداش گفت میخواد بلیط بگیره بیایم اونجا دلم میخواست پرواز کنم.حتی یه ذره هم ببینمت برای من عالیه.هنوز بهت نگفتم قراره بیایم.ولی احتمالا یه ساعت دیگه خبر داری.طاقت ندارم بهت نگم.خودت میدونی من کم طاقتم.

دلم برات تنگ شده.برای نگاه قشنگت.برای دستای مردونت.برای قدم زدن با تو زیر بارون.یادته بار اولی که همدیگرو دیدیم؟یادش به خیر.هیچ وقت یادم نمیره.وقتی صدام کردی قلبم داشت از قفسهء سینم بیرون میزد.الانم که یادم میاد نوک انگشتای دستم یخ میکنه.سرمای اون شبو که با سرمای اضطراب همراه شده بود یادمه.بهت نگفتم ولی اون شب دندونای من از سرما به هم میخورد ولی نذاشتم تو و منوچهر چیزی بفهمید.آخه اگر متوجه میشدید مجبور بودیم سوار ماشین بشیم،منم دلم نمیخواست سوار شم.میخواستم پیاده باشیم و خیس بشیم.هرچند که بعدش سرما خوردم.ولی ارزش داشت برام.

هر چند سال هم که از اون روزا بگذره هر لحظه و هر ثانیش برام مثل اینه که دیروز اتفاق افتاده.هنوزم وقتی یاد بار اولی که صورتو کامل دیدم میفتم ناخواسته لبخند میزنم.آخه صورت تو نور شادی داره برای من.نور زندگی منه.

مواظب خودت باش تا من بیام.

دوست دارم یه عالمه.

نظرات 5 + ارسال نظر
مردی که مرده بود چهارشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:30 http://zendeh-be-goor.blogsky.com

چقدرخوبه این دیدن ها........

مردی که مرده بود چهارشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:37 http://zendeh-be-goor.blogsky.com

یه چیری بگم .... من فردا ساعت ۸ صبح امتحان فولاد دارم....الان ساعت ۲:۳۰ هست و من با اجاره تا صبح بیدارم.... تازه به جر درس خوندن باید خونه رو هم که توش بمب افتاده مرتب کنم....چون فردا شب نامزدی دختر همسایه هست و قراره تو خونه ی من مراسم باشه....در ضمن تا چهار بعد از ظهر فردا هم کلاس دارم... من دارم کامنت مینویسم...فولاد میخونم....قهوه دم میکنم....خونه جمع میکنم......بعد تو این هیری ویری یه شعر اومد یقم رو گرفت که خیلی خلاصه نوشتمش...ولی اپ کردن الان دیگه خیلی ستم .....فردا شب آپم .......من چرا اینقدر حرف زدم؟؟؟

خزان نوشت چهارشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 14:13 http://chayesabz.blogsky.com/

سلام ونوس عزیز
منون که بازم به من سر زدی.دل من برای وبلاگ قبلی ات با اون صفخه ی بنفش اش تنگ شده.
عشقتون پایدار بمونه.

مردی که مرده بود چهارشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 15:05 http://zendeh-be-goor.blogsky.com

نگرفت امتحان...............دارم دیوونه میشم......من حتی یک دقیقه رو هم دیشب نخوابیدم....و سر همه کلاسها خواب که نه.....بیهوش بودم ......

مردی که مرده بود چهارشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 18:39 http://zendeh-be-goor.blogsky.com

آپم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد