بعد از مدتها سلام
سلام به همه دوستای خوب و صمیمی و قدیمی.
خیلی وقته که بلاگ ما به روز نشده نوبت خانومی بود ولی حوصله نداشت من نوشتم بازم
به هر حال بازم من نوشتم.
.............................
این چند وقتی که نبودیم کلی اتفاق افتاده که از این قراره
۱. ۲۷/۲/۱۳۸۶ مصادف بود با تصاف بابام و فوتش که ۲۷/۲/۱۳۸۷ اولین سال گردش بود و من بیشتر از همیشه دلم براش تنگ شده بیشتر از همیشه نبودنش و کمبودشو تو زندگیم حس کردم دلم براش تنگ شده خیلی.....
۲.مشکلاتم اگه خدا بخواد داره اروم اروم حل میشه
۳.این چند روزه حالم اصلا خوب نبوده سرما خوردم حال خانومیم خوب نبوده ولی الان هر دوتامون بهتریم.
۴.راستی هفته گذشته تهران بودم با خانومی رفتیم نمایشگاه کتابکلی مزه داد کلیم کتاب خریدیم هنوز دستام درد میکنن ۱۹/۲/۱۳۸۷ تا ۲۱/۲ ۱۳۸۷ تهران بودم بارون اومد لواسون کلی هوا سرد شد یخ کردیم اونجا سرما خوردیم منو خانومی ولی کلا مزه داد خیلی پارک جمشیدیم رفتیم خوردم زمین هنوز جاش درد میکنه.
دیگه یادم نمیاد این چند وقته چه کار کردیم
ولی اینو میدونم که دوست دارم خانومی
......................................................................................
خوب دیگه چه خبر؟
خوبین خوشین ؟
در سلامتی کامل به سر میبرین؟
.........................................
میخوام یه شعر بنویسمو برم با خانومی حرف بزنم بش گفتم زودی تماس میگیرم ۴۰دقه گذشته
شعر اینه شاعرشم مولویه
چیست که هر دمی چنین میکشدم به سوی او
عنبر نی و مشک نی بوی وی است بوی او
سلسله ایست بی بها دشمن جمله توبه ها
توبه شکست من کیم سنک من و سبوی او
روزهایی که گذشت خیلی بد بود بد تر از همیشه
و حرف زدنمون تو مسنجر بد تر از همش .....!!!!!!!!!!!!
دارم میام پیشت عزیز دلم.
دوستان نه اینکه من (ونوس) خیلی تند تند آپ میکنم، چون دارم میرم اهواز یه ذره دیر میشه خواستم خبر بدم نگران نشین.