احساس پیری و فسردگی میکنم.این همون چیزیه که من حسش نکرده بودم.چیزی که باید باشم،چیزی که نیستم.این بودنها ونبودنهاست که روحم رو میخوره.هرجا باهاش روبرو بشم،هرجا ببینمش،مثل پتکیه که تو سرم خرد میشه و این وسط حتی همسرم هم نمیتونه کمکم کنه...
کاش من هم مثل همه بودم،عادی ومعمولی.ولی نیستم.
عجب اینه ای داره این مادربزرگ جون بابا دم اینه داغ یه پا سیندرلاش کرد...
اینه ام اینه های جدید....
salam mkham age emkan dare khososi beharfim age salah donestid id khodetonu bedid add kunam niaz be kumak daram to nazaratam id bezarid mrc
ونوس جونم عادی و معمولی بودن خوب نیست!!!
من از روزمرگی و عادی بودن بیزارم!!!
این طرز تفکر و اینکه به بودنها ونبودنها فکر میکنیی نشون میده
داری شخصیتت رو کامل تر میکنی...
هر چندوقت ادم نیاز داره که تموم زندگیش رو زیر و رو کنه به کاراش و به اینده و حالش فک کنه!!!این افکار ادم رو پریشون میکنه گاهی اوقات ادم رو از زندگی زده میکنه اما بعدش ادم میدونه واسه چی زنده اس و قدمای بعدیش رو محکم تر بر میداره!!!
نبینم حرف پیری بزنیا!!!
ادم اگه صد سالم باشه و احساس جوونی کنه جوون حساب میشه!!
ادم هرچی از سنش میگذره بدنش فرسوده میشه اما روح همیشه جوون میمونه!!!!!
راستی با چه اسمی لینکت کنم؟؟
قبلیه من بودم ها!!!!!!!
بازم یادم رفت اسمم رو بنویسم!!{ناراحت}
کی داره این احساسارو میکنه هااان:-؟
موافقم ونوس جونم این روزها یه روزی به سراغ هممون میاد!!
زیبا بود عزیزززم
هر ادمی میتونه هم شاد باشه هم ناراحت بستگی داره که کدوم رو اانتخاب کنه عقل سالم شادی رو انتخاب میکنه. اگرمیبینی زندگی به روی تو لبخند نمیزندعلت رادر لبان فرو بسته خود جستجوکن.........................به امید شادبودن پایداربرای تو........
تو جوووووووونی