-
سلام بعد از مدتها........
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1391 02:01
سلام بعد از مدتها من محمدم خیلی وقته که اینجا چیزی ننوشتم الانم نمیدونم چی باید بنویسم فقط اینو میدونم که خانومی رو خیلی دوست دارم بیشتر از یه ثانیه قبل دوست دارم خانومی
-
حدود لعنتی
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 16:47
اولش فکر کردم من موفق میشم.ولی حالا میبینم نشدم.دیگه نمیتونم بیشتر از این تلاش کنم.این آخرین باری بود که تلاش میکردم برای عوض شدن این موضوع.هر چیزی یه مرزو حدی داره.اینم مرز من بود.جلو تر نمیرم. همین.
-
پماد بازی!
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 02:28
محمد،عزیزم،بیا پماد بازی. من بهت میگم پماد بازی چیه.یه قوطی پماد رو انقدر فشار میدیم تا خالی شه و قوطیش مچاله بشه.بعد هم پماد هم قوطیش رو میندازیم سطل زباله!خب حالا اگر دلت خواست یه بازی دیگه میکنیم وگرنه همین بازی رو ادامه میدیم!
-
بستنی تلخ!
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 15:36
بعضی وقتا به جای شکلات تلخ به یه بستنی تلخ تبدیل میشی.از این جور مواقع که کم هم نیستن متفرم!
-
بستنی
جمعه 25 فروردینماه سال 1391 21:59
عاشق طعم بستنی ام.طعم بوسه هاتو میده.نمیدونم بستنی رو بخورم یا تورو ببوسم.
-
کودک درون من...
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 14:45
این روزا میگذره ولی سخت شد یک کم،بعضی حرفها اونقدر آدم رو میسوزونه که فکرشم نمیکنی.آدم ها انقدر نسبت به هم بی تفاوت شدن که خیلی راحت خیلی چیزا به هم دیگه میگن.دلم میخواد همونطور که روزای خوبمو ثبت کردم تا یادم بمونه دیشب رو هم بنویسم تا یادم باشه هر کاریو به موقع خودش انجام بدم.تا یادم باشه آدما چه رنگی و چه شکلین و...
-
عاشقی...
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 18:10
اگر اینو رو در رو بهت بگم لوس میشی،ولی دلم میخواد تو لحظه ای که منو میبوسی بمیرم تا آخرین صحنهء زندگیم قشنگترینش باشه. با اینکه تازه از خونه رفتی بیرون ولی دلم برات تنگ شده عزیز دلم.
-
حرفهای نگفته...
سهشنبه 22 فروردینماه سال 1391 17:15
اینجا جاییه که من باید حرف دلم رو بنویسم،ولی چرا حرفهای دلم اینجا نمیان؟چرا نمیتونم؟با اینکه دلم پر از حرفهای نگفته است...
-
خاطرات یک گردش به یاد ماندنی!!!!!!
شنبه 19 فروردینماه سال 1391 18:19
امروز هوا حسابی ابری و گرفته بود.ولی یهو شروع کرد به بارش تگرگ،داشت دلمون میگرفت که خدا گفت: بفرمایید برید لذت ببرید از هوای قشگ بهاری.بعد همسر جون گفت بریم ددر بگردیم.بعدشم رفت تو تخت و گرفت خوابید!الانم از ترس اینکه صدای تایپ بیدارش نکنه مثل دزدا یواشکی تایپ میکنم.با اینکه این بدبخت اصلا صدا نداره ولی همسر جون میگه...
-
من و بولینگ!
جمعه 18 فروردینماه سال 1391 03:09
امروز فهمیدم که استعدادخوبی دارم برای بازی کردن بولینگ.اینم نوشتم که یادم بمونه اولین بارکی بازی کردم.با همسر جون و احمد سه تایی رفتیم. خلاصه که خیلی خوش گذشت.
-
خاطرهء بیست سال قبل. ..
جمعه 11 فروردینماه سال 1391 17:42
بعد از مدت ها سلام امروز هوا حسابی بارونیه.حتی نمیشه چند دقیقه تو حیاط بشینی و به خودت و آیندت فکر کنی.ولی میشه جلوی پنجرهء اتاق نشست و پرده رو کنار زد.زل بزنی به بارون که داره میکوبه وسط حیاط و باغچه و به گذشته فکر کنی.یه گذشتهء دور و تلخ که با اینکه 20 سال ازش گذشته هنوز مثل روز اول تلخ و دردناکه. درسته که دو روز...
-
خون دل....
جمعه 2 اردیبهشتماه سال 1390 03:33
همیشه اون کاری رو که از دستت بر میاد رو انجام بده چون یه کاره ساده میتونه خیلی چیزا رو عوض کنه.....!!!! ..................................................................................................... سلام یه چیزی رو توجه کردین که ما خودمون خودمونو فیلتر میکنیم.....!!!!! حتما تا حالا با این متن برخورد کردین نظر...
-
تبریک با تاخیر.....
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 16:13
با سلام به همه دوستای خوبمون که توی تمامه این سالها تنحامون نذاشتن اول اینکه سال نو رو به همه دوستان تبریک میگیم معزرت که دیر شد بعد اینکه امسال وبلاگمون میره توی چهار سالگی و خیلی خوشحالیم که توی این چهار سال تونستیم کلی دوست خوب پیدا کنیمو دوستیمون ادامه دار بوده این وبلاگو خانومی توی تاریخ شنبه 29 اردیبهشت ماه 1386...
-
روزهای آشفته تر من!
سهشنبه 10 اسفندماه سال 1389 00:17
سلام به یه دلیلی محمد چند وقتیه که پیشم نیست.این چند وقت یعنی یک ماه!چه کم!یه سری مشکلات دیگه هم داشتم که نمیتونم بگم . این چه وضعشه؟این وبلاگ منه یا من وبلاگ اینم؟هرچی که صلاح باشه باید توش نوشته بشه.متنفرم از این حالت. به همین زودیا پامو از این وبلاگ که صاحب افکار من شده میکشم بیرون. شکر خدا زیاد هم که خواننده...
-
روزهای آشفتهء من...
سهشنبه 5 بهمنماه سال 1389 17:44
سلام بعضی اوقات انقدر آشفته میشم که دلم میخواد بذارم برم.کجا؟نمیدونم.ولی احساسی که بدون محمد حتی تو خیالاتم سراغم میاد دیوونم میکنه. این روزا از همون روزاییه که اگر محمد نبود ترجیح میدادم حداقل اینجا نباشم.دلتنگی برای خانواده از یک طرف٫وابستگی به محیط تهران از طرف دیگه منو سخت سرگردون کرده.دلم برای پدرم تنگ شده. فقط...
-
دوست دارم خانومی .......
سهشنبه 21 دیماه سال 1389 04:15
به جان جوشم که جویای تو باشم... خسی بر موج دریای تو باشم... تمام آرزوهای منی،کاش.. یکی از آرزوهای تو باشم شفیعی کد کنی دوست دارم خانومی
-
انا الله وانا الیة راجعون...
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 00:55
انا الله وانا الیة راجعون...... امروز ۱۳/۱۰/۱۳۸۹ ساعت ۹صبح به من خبر دادند که میلاد پسر خالم توی ۲۳ سالگی دیشب تنها توی خونه فوت کرده از صبح که دامادمون این خبرو بهم داد به هم ریختم یه دفه کل خاطرات بچگی و گذشته که با هم داشتیم توی همون چند دقیقه ای که این خبرو شنیدم از جلوم گذشت اصلا باور نمیکنم که میلاد دیگه بینمون...
-
تغییرات در راه است.....!!!!!!
یکشنبه 5 دیماه سال 1389 20:42
سلام به همه دوستای خوب فعلا قالب و عوض کردیم به زودی کلی تغییرات اینجا میبینید فعلا...
-
ازادی..............
سهشنبه 4 خردادماه سال 1389 20:06
اول سلام و خسته نباشید و تشکر از همه دوستای خوبمون که ما رو تنها نمیزارن همیشه کنار ما هستن و ما رو تنها نمیزارن .............................................. دوم برای انانی که تحول می خواهند.....!!!! حرف درست حسابی: بزگترین رهبران بشریت در یافته اند که ادمها می اموزند و اموزش می دهندکه با دیگران با توجه به رفتارشان...
-
سال نو مبارک.........
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 19:48
با سلام و خسته نباشید به همه ی دوستان خوب .............. سال نو رو به همه دوستان و اشنایان و رهگذرا و غریبه ها وهمه ی همسایه ها و اینوریا و اونوریا و هر کی که از کنارو روبه رو وپشت سر بلاگ ما می گذره از صمیم قلب تبریک میگیم دیگه حالا شما بیخیال که اردیبهشت ماه شده...... از گذشته........ سال 88 با همه خوبی و بدی و هر...
-
دعوا...............
یکشنبه 13 دیماه سال 1388 19:54
با سلام و خسته نباشید به همه دوستای گلمون.... ما این چند روزه خیلی دعوا کردیم کلا هفته خیلی بدی بود بیشتر از همیشه ناراحت و عصبی بودیم دلیلشم نمی دونیم نه من نه خانومی فقط دعوا کردیم تا اینکه دیروز بعد از یه دعوای حسابی نشستیمو با هم کلی حرف زدیمو دیگه دعوا هامونو تموم کردیم کلا روزهای خیلی خیلی بدی بودن..... حالا هم...
-
خبرعروسیموووووووووووووون با تاخیر ۵ماهههههههههه
پنجشنبه 26 آذرماه سال 1388 19:00
سرانجام در تاریخ ۱۶/۵/۸۸ من و محمدم عروسی کردیم. هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا محمد: سلام به همه دوستای خوب و عزیز که ما رو تنها نذاشتن تو این چند ماهی که نیومدیم شبکه لطف کردینو به ما سر زدین ممنونم از همتون حالا بیاین دهنتونو شیرین کنین عروسیهه.....!!!!! بفرمایین کیک... اینم ماااااااااااااااااا
-
پست چهارم :دلم
سهشنبه 18 فروردینماه سال 1388 04:17
سلام سلام به همه دوستای گلم انشالا که عید خوش گذشته باشه کناره خانواده ها تون و خستگیتون در رفته باشه... ............................................. من الان که این پست رو مینویسم دلم خیلی گرفته خیلی.... شرمنده اگه ناراحتتون میکنم ..... پست چهارم : دلم گیرم که آب رفته به جوی اید با آبروی رفته چه باید کرد ؟ زنده یاد...
-
سومین پست:سال نو مبارک
سهشنبه 27 اسفندماه سال 1387 16:48
با سلام به همه دوستای عزیز پیشاپیش سال نو رو به همه ی دوستای گلمون و خانوادهای عزیزشون تبریک میگیم امیدواریم که سال خوب و شادی رو کنار هم داشته باشین در ضمن به همه کوچولوهای عزیزم سلام امشب مراقب خودشون باشن خدایی نکرده اتفاقی براشون پیش نیاد توی چهار شنبه اخر سال .... به امید سال نو با یه دنیا شادی .........
-
دومین پست:مهر
سهشنبه 20 اسفندماه سال 1387 23:14
سلام ما به همه ی شما دوستای عزیز و گلمون..... واقعا از همه شما ممنونیم به خاطر این همه لطف .................................................................. دومین پست: موضوع: مهر برگرفته از کتاب پیامبر و دیوانه نوشته جبران خلیل جبران ترجمه نجف دریا بندری هنگامی که مهر شما را فرا میخواند،از پی اش بروید،گرچه راهش دشوار...
-
اولین پست..!!!
دوشنبه 19 اسفندماه سال 1387 03:11
سلام ما به همه ی شما دوستای عزیز و گلمون..... واقعا از همه شما ممنونیم به خاطر این همه لطف و مهری که دارین نسبت به ما ما از این نگرانیم که نتونیم این همه محبت رو جبران کنیم ولی تلاشمونو میکنیم کوتاهی تو کارمون بود خودتو ببخشید... .................................................................... من و خانومی میخواییم...
-
اطلاعیه...........!!!!!!!!!!!!!
شنبه 17 اسفندماه سال 1387 02:58
سلام به همه دوستای گلمون.... یه سلام گرم به گرمای جنوب از طرف من و خانومی به تمام شما دوستای گل تر از گلمون.... چندتا حرف داریم با شماها .... اول از همه ممنونیم که این همه به ما لطف دارین واقعیتش موضوع از این قراره که....... 15/1 2 /1387 من داشتم تو وبلاگا و وب سایتا تاب میخوردم که به کلم زد یه بلاگ یه کنتور اضافه کنم...
-
سلام...........
جمعه 9 اسفندماه سال 1387 04:07
سلام سلام سلام سلام سلام سلام ......!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلام .........................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یه سلام از پنجشنبه 30 آبان ماه سال 1387 تا حالا که دارم باتون حرف میزنم ...... ...................................................................... سلام...
-
نیستی پیشم...
پنجشنبه 30 آبانماه سال 1387 01:49
نیمه شب از خوابم پا میشم... نیستی پیشم،باز دیوونه میشم دوری تو تیشه زد به ریشم نیستی پیشم خواب دیدم دستت رو گرفتم و همدیگرو ول نمیکنیم.با سرو صدا از خواب پریدم.وقتی چشمامو باز کردم دستمو محکم مشت کرده بودم تا شاید دست تو از دستم بیرون نره.ولی وقتی دستمو نگاه کردم خالی بود....
-
انتظار...
یکشنبه 26 آبانماه سال 1387 03:14
بعد از چند وقت دوری این صحنه ای هست که دوست دارم پشت در خونه ببینم.هر چند که با این اوضاع وخیم هر روز به جای نزدیک شدن دورتر میشه.ولی بازم منتظرم.به این فکر میکنم که درسته یه هفته پیش قرار بود اینجا باشی،ولی منم صبرم به این کمی ها نیست. دوستت دارم عزیز دلم.هر چند که به این زودی وبلاگ رو نمیبینی.