-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 مردادماه سال 1386 19:23
کاشکی بازار آهن یه جور دیگه بود.مثلا تو میتونستی همش به من زنگ بزنی.دلم برات تنگ شده خب!
-
نامهء ۲۶
جمعه 19 مردادماه سال 1386 23:20
مرد من سلام دلم برات تنگ شده.یه بغض گنده تو گلومه.میشه دیگه از این قولا ازم نگیری؟میشه دیگه از پیشم نری؟نرو دیگه. دلم خیلی برات تنگ شده. در عشق یک به اضافه یک می شود یک، و نه دو. در ژرفای عشق، دو بودن ناپدید می شود. منطق ریاضی متعالی می شود و دیگر به کار نمی آید. در ژرفای عشق، دو تن، دیگر دو تن نیستند یکی خواهند شد....
-
نامهء ۲۵
یکشنبه 14 مردادماه سال 1386 02:19
نامه هر دوتامون .......................... ای تنها هم آغوش من بیا که احساسم را برایت دست نخورده نگه داشته ام و جسمم را به لذت بوسه ای نفروخته ام بیا که میخواهم وقتی دستانت را به روی احساسم میگذاری از فرط لذت قطره های اشک بر گونه هایت بدرخشد میخواهم با اشکهایت بر تمام احساسم بوسه زنی میخواهم اشکهایت تمام روحم را خیس...
-
نامه ۲۴
جمعه 12 مردادماه سال 1386 16:03
نامه ۲۴ سلام به همه ی دوستان قبل از همه به تو دوست دارم دلم خیلی برات تنگ شده الان از خواب بیدار شدم ساعت میگه ۱۵:۱۵ دقیقه اومدم بگم دوست دارم بیشتر از همیشه و همه وقت دوست دارم بهار بانو این چند وقته مشغله کاریم خیلی زیاد بود دلم میخواست از همه کارام فرار کنم و بیام پیش تو مخصوصا زمانی که کارام اونقدر خسته کننده میشه...
-
نامهء ۲۳
پنجشنبه 11 مردادماه سال 1386 00:18
مرد من سلام مرسی که تو این چند وقت که من نبودم بلاگ رو تنها نذاشتی.جبران میکنم. امشب زیاد وقت ندارم.دوباره میام.میدونی که خیلی دوست دارم.خیلی هم دلم برات تنگ شده. قربونت برم.مواظب خودت باش.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 مردادماه سال 1386 10:19
سلام من الان تهران هستم البته تا ۱۵ ذقیقه دیگه اومدم بگم دوست دارم د.و.س.ت.د.ا.ر.م......بوس
-
شرمندتم...
سهشنبه 26 تیرماه سال 1386 01:25
سلام دوست دارم قبل از هرچیزی و بیشتر از همه چیز خیلی فکر کردم که چی برات بنویسم دیدم حرفای دلمو بنویسم بهتر از همه چیز این چند وقت خیلی اذیتت کردم با بد قولیام با مشغلم با مسافرتام با درگیریای کاریم کلا با زندگیم میدونم خیلی سخته خیلی خیلی سخت میدونم هر چی بهم بگی هر حرفی بهمه بزنی حقمه میدونم خیلی در حق تو کوتاهی می...
-
سلام نامه اول من
شنبه 9 تیرماه سال 1386 22:08
نامه اول من ۱ سلام بهار رندگیم. دوست دارم یه سلام گرم به همه دوستای خوبم من محمدم الان هم ابادان تو یه کافی نت نشستم بعد از حدود ۳ ماه که از شبکه دور بودم ای وبلاگ رو من اولین بار که میبینم اومدم اینجا یه سلام کنم اول به عشقم و بعد به همه دوستامون الان که دارم این متن رو می نویسم گوشی روی گوشمه و دارم شماره عشقمو...
-
نامهء ۲۲
پنجشنبه 7 تیرماه سال 1386 23:30
یار دور من سلام حوادث این چند روز تکونم داد.توام نبودی که بهم روحیه بدی.توام درگیر مراسم چهلم بودی.منم مثل همیشه تو خلوتم باهات درد دل کردم.ولی تو نبودی.عکس تو بود.مثل همیشه هیچ جوابی بهم نداد.کاشکی عکسا حرف میزدن. دلم خیلی برات تنگ شده.گل گلدون من کجایی؟امروز مهمونامون همه بهت سلام رسوندن.هیچ کدوم نمیدونستن من سلام...
-
نامهء ۲۱
سهشنبه 5 تیرماه سال 1386 00:19
ایندفعه خدایا سلام میخوام ازت گله کنم خدا،مرد من خیلی خستس.دیگه خواب و بیداریش یکی شده.مدام در سفره.فقط لباساش اونو زیاد میبینن و آفتاب سوزندهء جنوب که هر روز بیشترو بیشتر پوستشو میسوزونه. خدایا ناشکری نمیکنم. شکرت.ولی خودت ببین،ببین که محمد چقدر باید دوندگی کنه.اونم تو سن محمد.آخه ۲۰ سال سنی بود که اینهمه کار روی...
-
نامهء ۲۰
پنجشنبه 31 خردادماه سال 1386 01:22
سلام همیشه در سفر من شکر خدا بعد چند روز برگشتی خونه تا خیال من و خانوادت لااقل امشب راحت باشه.خیلی دلتنگتم.کاشکی زودتر فاصله ها تموم بشه.از اینهمه فاصله خسته شدم.خسته شدم از بس خسته شدی و من نتونستم خستگیت رو برطرف کنم.البته من سعی خودمو میکنم.ولی فاصله ها میکشن منو. خیلی دوست دارم و دلم میخواد دورت بگردم. دوست دارم...
-
نامهء ۱۹
سهشنبه 29 خردادماه سال 1386 01:26
بی خبری سخته.چند ساعته که ازت بی خبرم.در دسترس نیستی.طبق معمول.و من همچنان سعی در گرفتن شمارت دارم. خدایا همیشه نگهدار محمدم باش تا زیر سایهء تو همیشه سلامت باشه. دوست دارم یار قشنگم.
-
نامهء ۱۸
یکشنبه 27 خردادماه سال 1386 21:20
سلام بعد از چند روز غیبت.بدقول نیستم.خودتم میدونی.حال و روز خوبی نداشتم. دوست دارم.
-
نامهء ۱۷
چهارشنبه 23 خردادماه سال 1386 02:10
رفتنت باورم نمیشه.با اینکه همیشه از هم دوریم.ولی نمیتونم باور کنم انقدر کم موندی پیشم. راستشو بخوای اومدنتم باور نکردم.اونم با اوضاع دیشبم.حالم خیلی بد بود.دلم میخواد چشامو ببندم ببینم کنارم نشستی. خیلی دوست دارم. از خدا میخوام که همیشه مواظبت باشه.شرایطت خیلی سخته ولی میدونم تو از پسش بر میای. میپرستمت مرد من.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 23:22
رفتی.دلم میخواد تا صبح گریه کنم.
-
نامهء ۱۶
دوشنبه 21 خردادماه سال 1386 00:24
الان تهرانی.ضربان قلبم صد برابر شده.معلوم نیست کی ببینمت.ولی فردا صد درصد میبینمت.هیجان زده شدم.مثل بچه ای که قول دادن وسیلهء مورد علاقشو براش بخرن.یا براش سفارش دادن داره با پست میرسه.یا هر چیز دیگه ای.مهم اینه که فردا میبینمت.روحم برات پر میکشه. اینو فراموش نکن که خیلی دوست دارم.
-
نامهء ۱۵
یکشنبه 20 خردادماه سال 1386 01:51
به چشمانت که چون چشمان دریاست به لبخندت که چون لبخند گلهاست به آن نازی که در چشم تو پیداست تورا چون صبح فردا دوست دارم یادته کی اینو برام فرستادی؟وقتی دیدمش و خوندمش غرق لذت شدم.دوست دارم خیلی زیاد.منتظرم نازنین.
-
نامهء ۱۴
جمعه 18 خردادماه سال 1386 00:34
سلام عشق من امشب چقدر کم حرف زدیما!ولی باز بهتر از دیشبه که اصلا حرف نزدیم.خیلی دلم برات تنگ شده.شاید این حرفا برای ویزیتورای بلاگ تکراری باشه.ولی مهم تویی.که میدونم این حرفا برات تکراری نمیشه. سرما خوردگی اذیتم میکنه.نمیتونم نفس بکشم.توام که نیستی لوسم کنی.درسته تو خونه حسابی نازم خریدار داره،ولی نازکشی تو یه چیز...
-
نامهء ۱۳
پنجشنبه 17 خردادماه سال 1386 00:29
نفس من سلام یه سلام سرما خورده با صدای گرفته.باید قول بدی پشت تلفن بهم نخندی.خودمم نمیدونم تو این گرما چرا من سرما خوردم!البته شهر شما گرمه.شهر ما که شبا بدون پتو اصلا نمیشه خوابید.الانم من یخ کردم.ولی چون دلم میخواد برات بنویسم نمیرم تو رختخواب. دلم میخواد بنویسم تا همه بدونن که من روز به روز بیشتر عاشقت میشم.بنویسم...
-
نامهء ۱۲
چهارشنبه 16 خردادماه سال 1386 00:23
همیشه با من باش همراه و همخونه که با تو شب هرگز با من نمیمونه. دوست دارم محمد قشنگم.
-
نامهء ۱۱
دوشنبه 14 خردادماه سال 1386 01:33
زندگی من سلام سیزدهم خرداد هم گذشت.تند و سریع.تولدم مبارک! فقط خواستم بگم عاشقتم.انقدر دلم برات تنگ شده که دلم میخواد فریاد بکشم.ولی چون قراره تماس بگیری خودمو کنترل میکنم! دوست دارم مرد زندگی من.بیشتر از همیشه.بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی.
-
نامهء ۱۰
پنجشنبه 10 خردادماه سال 1386 00:14
محمدم سلام بدقولی کردم چند روز.میدونم.آخه خودتم که میدونی خونه نبودم.دسترسی به اینترنت هم نداشتم.امشب هم خیلی خستم.از صبح خونه تکونی داشتیم.پلکام باز نمیشن.فقط خواستم بگم که همیشه عاشقتم.همیشه دوست دارم و همیشه کنارمی و با منی. مواظب خودت باش. دوست دارم نازنینم.
-
نامهء ۹
یکشنبه 6 خردادماه سال 1386 00:48
مرد من سلام اول اینکه خیلی دوست دارم.دوم اینکه خیلی دلم برات تنگ شده.سوم اینکه ببخش منو.دست خودم نبود.خیلی سعی کردم کنترلش کنم ولی نشد.تا صداتو شنیدم بغضم ترکید.آخه تو وصدای تو کلید حل مشکلات منه.الان کلی آروم شدم.نمیدونم چرا اونطوری گریه میکردم.یعنی میدونم ولی اینم میدونم که نباید اعصاب تورو به هم بریزم.ولی خوب من که...
-
نامهء ۸
شنبه 5 خردادماه سال 1386 00:36
دلم گرفته محمد.نمیتونم بهت بگم.نمیخوام بدونی گریه کردم.مشکلاتت خیلی زیاده.نمیخوام منم یه مشکل باشم و اضافه بشم به اونا.فقط از خدا میخوام همیشه سالم باشی و پیش من باشی. امشب بیشتر از این نمیتونم پای نت بشینم.خیلی آشفتم،خیلی زیاد دوست دارم عزیز ترینم.
-
نامهء ۷
جمعه 4 خردادماه سال 1386 00:35
عزیز دلم سلام دلم خیلی برات تنگ شده.انقدر که اگر میتونستم پرواز میکردم میومدم پیشت.میومدم میشستم پشت پنجرهء اتاقت و خوب نگاهت میکردم.انقدر نگاهت میکردم که بخوابی.بعد از اینکه خوابیدی تازه اون موقع میومدم تو اتاقت.میشستم بالا سرت و تا صبح نگاهت میکردم و میبوسیدمت.البته آروم پیشونیتو میبوسیدم که یه وقت بیدار نشی.چون...
-
نامهء ۶
پنجشنبه 3 خردادماه سال 1386 00:30
در حال حاضر تماس با مشترک مورد نظر امکان پذیر نمیباشد! خسته شدم از بس اینو شنیدم.یه لطفی کن بیا در دسترس عشق من.آخه دلم برات تنگ شده. امروز منو بردن فشم که روحیم عوض شه!میگن افسرده شدی!آخه من کجا افسردگی کجا؟اونا نمیبینن وقتی با تو حرف میزنم چقدر شادم.نمیدونن تو تقویت روحیهء منی!خوب دیگه.هر چیزی نمیشه به هرکسی گفت.مگه...
-
نامهء۵
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1386 01:09
یه روز دیگه گذشت. سلام.سلام به چشمای تو که با وجود این همه فاصله خورشید روزای من هستن.امروز همه حرفامو بهت گفتم.بهت گفتم چقدر دوست دارم.اولین تماس امروزت انگار خون به رگهام آورد.با اینکه تا از تخت بیام بیرون سرم محکم خورد به شوفاژ،ولی وقتی صداتو شنیدم دردم یادم رفت.هیچ فکرشو نمیکردم تو باشی. با اینکه میدونم اگر بیام...
-
نامهء ۴
سهشنبه 1 خردادماه سال 1386 00:54
چاره ای جز این ندارم آخه خون شدی تو رگهام میمیرم اگه نباشی بی تو من بد جوری تنهام امروز از تنهایی گریه کردم.امروز به خیلی چیزا فکر کردم.به غیر از اون چیزایی که بهشون فکر کرده بودم.نمیدونم چی کار کنم.نمیدونم به کی بگم و از کی بپرسم که باید چی کار کنم.نسبت به روزای دیگه بیشتر حرف زدیم.خیلی هم بهم مزه داد.ولی خیلی چیزا...
-
نامهء۳
دوشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1386 00:21
عمر من سلام امروز کمتر از اونی که فکر میکردم باهات حرف زدم.تمام حرفام جمع شده تو دلم و شده یه بغض گنده.یه بغض از سر دلتنگی.حرفایی که با گفتنش هم تو آروم بشی هم من.تو این چند روز خیلی فکر کردم.به همه چیز.حتی به نبودنم کنارت.حتی به نبودنت کنارم.آخه خودت که میدونی.همه چیز به هم ریخته. محمد امروز خیلی ترسیدم.از نبودنت...
-
نامهء۲
یکشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1386 00:51
سلام سلام به تو که عزیز ترینی.سلام به تو که خستگی صدات دلمو میلرزونه.میخوام تا جایی که بتونم و شرایطم اجازه بده هر شب یه نامه برات بنویسم. نمیدونم بیشتر از این دلم برات تنگ میشه یا نه ولی میدونم تا امروز که تقریبا سه سال از آشناییمون میگذره هیچ وقت انقدر دلم برات تنگ نشده بود.دلم میخواست پیشت بودم سرمو میذاشتم تو بغلت...