ویولت و ام اس

 

سلام

اول سلام به عمر و نفسم،محمدم.

بعدش یه سلام ویژه و پر از احترام به کسانیکه با وجود مشکل روحیه ای دارن پر از انرژی.و باز این سلام ویژه نثار ویولت عزیز که من وقتی وبلاگشو خوندم تا نیم ساعت میخکوب مانیتور شده بودم.

من اصولا آدم غرغرو و بهانه گیری هستم .خیلی نق میزنم و اگر چیزی بر وفق مرادم نباشه انقدر به خودم حرص میدم تا حل شه.توی هر وبلاگی هم که میرفتم میدیدم یکی از مشکلش گفته یه سری هم برای اون حرص میخوردم.این چند روز محمدم نتونست آنلاین شه تا با هم باشیم(سر این هم حرص خوردم)اگر آن میشدم یه کم وبگردی میکردم و حتی حال کامنت گذاشتن هم نداشتم.دیشب در حین همین وبگردی ها به وبی برخورد کردم که همونطور که گفتم نیم ساعت مانیتورو نگاه میکردم.به هر حال الان بیمار مبتلا به ام اس زیاد شده.ولی من با هیچ کدوم رابطه ای نداشتم وپای حرفهاشون ننشسته بودم.وقتی وبلاگ ویولت باز شد و من باعنوانش روبرو شدم خیلی تعجب کردم.

وقتی یکی یکی مطالب وبلاگشو میخوندم بیشتر از خودم تعجب میکردم.

اونهمه انرژی مثبت تو وبلاگی با این عنوان منو شوکه کرده بود.از خوندن حرفهاش شاد میشدم.توقع داشتم الان وبلاگی باشه که با خوندنش من ناراحت بشم و دلم براش بسوزه.ولی در کمال ناباوری دلم به حال خودم و کسانی که انقدر ناامیدن سوخت.

ویولت عزیزم،من با اینکه خودم و خانوادم سالم هستیم ولی من هیچ وقت قدرشو ندونستم.همیشه شاکر بودم ولی بعضی وقتا یواشکی نق میزدم.خیلی خوشحالم که بیماری تو از نوع خوش خیمه ودعا میکنم روزی برسه که این خبر خوبو به همه بدی که دیگه نیازی به درمان نداری.

از همینجا هم روی گلت رو میبوسم.

حالا به محمد قشنگم:

عزیز دلم من قول میدم که کمتر حرص بخورم و کمتر نق بزنم.خیلی عاشقتم.خیلی دوست دارم.

 

تغییر سبک نوشتاری(نامهء ۴۹)

 

محمدم سلام

بیشتر از همیشه دوست دارم و بیشتر از همیشه احساس تنهایی میکنم.توام که خونه نیستی تا باهام تماس بگیری.مامانم هم که خونه نیست.تنهای تنها نشستم به تو فکر میکنم.این شبا همه میرن عزاداری.ولی چون من اصلا جنبهء گریه ندارم نمیتونم برم.خیلی با خودم کلنجار رفتم که فردا شب با مامان اینا برم.ولی نمیتونم.به خصوص که بسیار زیاد دلم برات تنگ شده و اولین کلمه‌ای که بشنوم سیل جمعیت رو میبره.

نمیدونم چرا با اینکه خیلی خیلی زیاد شیطونم و بازیگوش ولی تو این وبلاگ نمیتونم زیاد سرو صدا کنم.شاید خجالت میکشم.شایدم میترسم(خودت میدونی از کی و از چی!!!!)به هر حال که این سبک نوشتاری من نیست.به همین دلیله که زیاد اینجارو به روز نمیکنم.شاید چون دلیل باز شدن این بلاگ غم انگیز بود نمیشه توش شیطونی کرد.ولی میخوام از این به بعد روزانه هامو تا جایی که میتونم بنویسم و سبک خودمو پیش بگیرم.

دوتا ظرف گذاشتم جلوم.یکیش پر از خرماس.یکیشم پر از بادوم زمینی.هر دفعه چشامو میبندم و دستمو میبرم جلو ولی چون خرما خیلی بیشتر دوس دارم میبرمش تو ظرف خرما.ولی درحین خوردن خرما بادوم زمینی هم مزه میده.این دفعه که اومدی تهران(اگر منت نهاده تشریف بیاورید!(لوس نشیا.))دوتایی امتحان میکنیم.

زودتر زنگ بزن دیگه.دارم میترکم!

دوست دارم.عمر منی.میپرستمت.فدات میشم.

بوس بوس بوس بوس.هزار تا بوس.

 

دایره

 
یک دایره،
اگر قرمز باشد و دورش سبز:
هندوانه
آبی باشد:
حوض آب
نارنجی باشد:
پرتقال
زرد:
خورشید
نقره ای:
ماه
سفید:
گلوله برف
شیشه ای باشد و رنگین کمانی از رنگ:
زمین خودمان
که گرد گیری اش کرده ایم!
ولی اگر سیاه باشد:
مردمک چشمان زیبایت
که آینه همه خوبی هایند
و امید و پناه
زندگی ام.....
 

زندگی.عشق.دوری........(نامه ۴۸)

 

زندگی....

زندگی یک آرزوی دور نیست..!!!

 زندگی یک جست و جوی کور نیست زیستن در پیله پروانه چیست؟

 زندگی  کن زندگی افسانه نیست گوش کن !

    دریا صدایت میزند هرچه ناپیدا صدایت میزند جنگل

خاموش میداند تو را با صدایی سبز میخواند تو را زیر باران آتشی در جان توست

 قمری تنها پی دستان توست پیله پروانه از دنیا جداست

زندگی یک مقصد بی انتهاست.

                      هیچ جایی انتهای راه نیست

                                                         این تمامش ماجرای

                                                                                            زندگیست...

.....................

سلام .

سلام به همه دوستای خوب

و قبل از همه سلام به تو

دلم خیلی برات تنگ شده این چند روزه که اونجا هوا سرد شده و تو هم سرما خوردی

خیلی بهم سخت میگزره هر ثانیه دوست دارم زودتر حالت خوب بشه و منم بیام ببینمت

دلم خیلی برات تنگ شده

دوست دارم

یه دیونه که دیونته...............

..........................................

نامه ۴۷

دوست دارم فقط همین ..!!!!!!!!!

دوست دارم بیشتر همیشه و همه ثانیه های که گذشتن

۱۰تام بیشتر ۱۰تای تو

دوست دارم

...............

یه دیونه که دیونته .........

 

نامه ۴۶

سلام

گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم ...

                          به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم...؟

...........................

سلام

زندگی من

دلم خیلی برات تنگ شده بهت گفتم این هفته صد در صد میام پیشت

کارم گره خورده بیشتر اون چیزی که فکرشو میکردم دارم تلاش میکنم خودت که دیدی

درسته نیستی ولی مبینی که از ۴ بعد از ظهر تا ۳ صبح جرو بحث میکنم

تنها دلیلش اینه که دلم تنگه که خستم که میخوام زودتر ببینمت حتی ۱ثانیم برام

۱ثانیست که زودتر ببینمت ولی تو هی بهونه میگیری

میدونم حق داری میدونم خیلی خسته شدی از این وضع ولی کسی رو جز تو ندارم

این چند وقته خیلی دعوامون شده بیشترین دعواهای منو تو تو کل رابطمون تو

این چند وقطیه که گذشته بیشترشونم مقصر من بودم  شرمندتم......

.....................................

دوست دارم ...

ببخش منو که اینقدر بدم  ببخشم که اینقدر ناراحتت میکنم

دوست دارم

از طرف یه دیونه که دیونته........د..و..س..ت..د..ا..ر..م

........................................................

      در حسرت دیدار تو اواره ترینم

                                هر چند که تا منزل تو فاصله ای نیست

 

Aramesh

نامهء ۴۵

 

محمدم سلام

دوست دارم مرد زندگی من.در حال حاضر حرفی ندارم که نتونم بهت بگم.همرو بهت گفتم.دورت بگردم.دوست دارم.